جدول جو
جدول جو

معنی حس شامه - جستجوی لغت در جدول جو

حس شامه
(حِسْ سِ م مَ)
شم. بویائی. قوه ای که بدان تمییز روایح کنند. وآن یکی از حواس خمسۀ ظاهره است. رجوع به حس شود
لغت نامه دهخدا
حس شامه
شم بویائی
تصویری از حس شامه
تصویر حس شامه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حِسْ سِ مِ سَ / سِ)
لمس ببسائی. ببساوش. قوه ای که بدان سختی و سستی و نرمی و درشتی و سردی و گرمی تمیز کنند. وآن یکی از حواس خمسۀ ظاهره است. رجوع به حس شود
لغت نامه دهخدا
(حِسْ سِ مِ عَ / عِ)
سمع. قوه شنوائی. قوه تمیزاصوات. یکی از حواس خمسۀ ظاهره. رجوع به حس شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
ابن شرف الدین بقالی عجمی. درگذشتۀ 905 هجری قمری شاعر سلطان. او راست: حاشیه برشرح مطالعالانوار و شرح حکمهالعین و شرح قصاری. (هدیهالعارفین ج 1 ص 288) (کشف الظنون) (رجال حبیب السیر ص 179 و 242) (سبک شناسی ج 3 ص 293) (مجالس النفائس ص 61)
رکن الدین. وزیر شاه شجاع بود. (رجال حبیب السیر ص 78)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بمعنی سحور باشد و آن طعامی است که در ایام رمضان نزدیک به صبح خورند. (برهان قاطع). طعام سحری که بتازی سحور گویند. (فرهنگ رشیدی). چیزی که روزه گیران پیش از بامداد خورند
لغت نامه دهخدا
تصویری از حس لامسه
تصویر حس لامسه
پولاب بساوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حس سامعه
تصویر حس سامعه
قوه شنوائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حس ششم
تصویر حس ششم
پولاب ششم بینش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس شام
تصویر پس شام
چیزی که روزه گیران پیش از بامداد خورند طعام سحری سحور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس شام
تصویر پس شام
سحری، غذای سحر
فرهنگ فارسی معین
کتف، سر دست جانوران، دست جانور
فرهنگ گویش مازندرانی